یادداشت های یک مدرس GIS
قسمت 20
در یکی از فرجه روزهای امتحانات پایان ترم دانشگاه، پسری جوان روبروی خوابگاه دانشجویی دختران ایستاد و در روزگاری که اسامی آدما اینقدر منحصر به فرد نبود با صدایی جذابیده شده صدا زد: " مینا، مینا "؛ هیچ کس جواب نداد و دوباره صدا زد" سارا، سارا" ؛ و باز کسی جواب نداد و بعد "مهسا، مهسا"؛ باز هم بدون جواب و بعد "لیلا، لیلا"؛ و باز بی جواب و بعد "مریم، مریم"؛ تا اینکه دختری خسته از درس خوندن آخر ترمی، از آن بالا گفت بله و آمد لب پنجره و آن دو گرم صحبت شدند و بعد از آن هم که احتمالا همچنان لای کتاب ها و حتی لای جزوه های مریم باز نشد. 😉
مدرس GIS سال ها پیش در دوره ای که استفاده از تلفن همراه اینطور همه گیر نبود و ارسال پیام حتی از آب خوردن هم ساده تر نبود، دورادور شاهد این ماجرا بود ( نه فکرتون درست نیست، خودش نبود، حتی همدست هم نبود 🙃 ). بدون شک آن جوان در آن دوران باستانی طور در زمینه امکانات دوست یابی ( در حد دود و آتش ) بعد از تست کردن روش های مختلف، کماکان از رسیدن به هدف مثلا والایش ناامید نشده بود و فقط با تغییر روش، سرانجام نتیجه گرفت.
مدرس GIS معمولا در دوره های آموزشی برای انگیزه دادن به شاگردان برای رها نکردن اهدافشون اینگونه خاطرات و مثال ها را بیان می کند و شاگردان هم خندان شوخی هایی را می ابتکارند مثلا می پرسند " آقا اون خوابگاه هنوز هم هست؟"😉 "آقا ما چند سال پیش شنیدیم یک دانشجوی مریم نامی خودش را از پنجره خوابگاه بیرون پرت کرد" 😉 و عده ای هم مصمم می شوند که فقط در مسیر رسیدن به اهداف عشقیشون روش را تغییر دهند 😐
ولی مدرس GIS کماکان امیدوارست که شاگردان با شنیدن این قبیل خاطرات و مثال ها متحول شوند و در مواجه با موانع خواسته ها و اهدافشون، به جای ناامیدی صرفا با تغییر نگرش و روش به تلاش برای رسیدن به هدفشون ادامه بدند.
البته بعضی از شاگردان هم که در یکی دو سال اخیر در جریان تغییر و تحول های شغلی مدرس GIS بودند می گفتند آقا ما با این خاطرات و مثال های مثلا انگیزشی شما که بیشتر زندگی جوان های این مرز و بوم را به قهقرا می کشونه امیدوار بودیم که شما وقتی بعد از یادداشت قبلی که عهده دار پست ریاست شدید، به هیچ وجه استعفا نمی دادید و به تدریس برنمی گشتید تا دیگه این قبیل خاطرات تباه را تعریف نکنید. 😉
احتمالا اگر آن شاگردان ببینند که مدرس GIS بعد از مدت ها، این یادداشت ها را هم از سرگرفته و حتی در این یادداشت به آن خاطره اشاره کرده، این موضوع را آخرین رویداد تلخ سال 1402 محسوب می کنند. 🙃 ( ادامه دارد )
( 29 / 12 / 1402 )
قسمت 19
"می شه گفت دیتا فریم ( Data Frame ) عاشق سیستم مختصات اولین لایه ای می شه که به اون وارد شده و سیستم مختصاتش شبیه اون می شه و حتی اگر اون لایه را از دیتا فریم برداریم و لایه دیگه ای را به اون وارد کنیم باز هم سیستم مختصاتش شبیه سیستم مختصات لایه اول هستش چون هنوز تو فکر اون لایه اول هستش یعنی چیزی شبیه ماجرای عشق اول و اینکه هیچکی مثل عشق اول نمی شه". اینها جملاتیست که مدرس GIS در دوره های حضوری ماقبل کرونا، برای توضیح وضعیت سیستم مختصات دیتافریم می گفت.
سال ها پیش مدرس GIS چند وقتی روی نحوه جا انداختن موضوع دیتافریم فکر کرد که با چه مثالی وضعیت سیستم مختصاتش را به بهترین وجه ممکن به شاگردان آموزش دهد که در ذهنشان بماند که در نهایت رسید به ربط دادن ماجرای دیتافریم و لایه اول به ماجرای عشق اول.
بعد از بیان این مثال معمولا عده ای از شاگردان فقط نگاه می کردند و عده ای نگاه و آه. عده ای به فکر فرو می رفتند و برنمی گشتند، عده ای بغض و کز می کردند و عده ای هم دچار خنده ای باریک یا پهناور و البته عده ای هم فقط سر تکان می دادند. از آن سرتکان هایی که یعنی مطلب را گرفتند و البته تعدادی هم بودند که احتمالا نمی گرفتند ولی سری تکان می دادند که وانمود کنند گرفتند 😉 و اتفاقا همین پهناورخندان بودند که شوخی هایی هم ارائه می کردند تا به قول خودشان این مثال را بروزرسانی کنند. " آقا الان دیگه بهتره بگین عشق های اول و ... " ( 😐 ) و این شوخی ها گاهی تا حدی بود که طفلک دیتافریم کلا فراموش می شد. 🙃
فارغ از درست یا نادرست بودن ماجرای عشق اول و اینکه این موضوع شاید ناشی از یک خطای ذهنی باشد و خوب بودن یک عشق ارتباطی به اول و آخر بودن آن ندارد استفاده از این مثال در دوره های مختلف باعث می شد که بسیاری از شاگردان به دلیل درک ماجرای عشق اول درباره موضوع دیتافریم هم شیرفهم شوند و مدرس GIS خوشحال از جا افتادن این مطلب، ولی بیشتر، ناراحت از این همه جا افتادن و درک این مطلب. ( ادامه دارد )
( 27 / 9 / 1400 )
قسمت 18
... در یکی از سال های دوران دبیرستان هر کسی می توانست در رشته مورد علاقه خود مثل فوتبال یا والیبال و ... امتحان ورزش دهد و یکی دو هفته مانده به امتحانات بود که ما فوتبالی ها در زنگ ورزش مشغول فوتبالی داغ بودیم که دبیر محترم ورزش با سوتی جانکاه ما را جمع کرد تا به ما چند تکنیک فوتبال را آموزش دهد تا بر اساس آن آموزش ها از ما امتحان ورزش بگیرد و ما هم که هر یک خود را ستاره ای در دنیای فوتبال می پنداشتیم 😉 ناراحت از به فنا رفتن آن زنگ ورزش فقط به آموزش های دبیرمان می نگریستیم 😐
دبیر نافوتبالیست به عنوان نکته اول شروع به آموزش « بغل پا زدن » کرد و در قامت یک تئوریسن فوتبال چون آقای جلال چراغپور گفت : "بچه ها « بغل پا » نوعی از ضربه به توپ با کنار پاست که اغلب برای پاس دادن استفاده می شود و در آن دقت ضربه برای رسیدن صحیح توپ به هم تیمی مهم است" و سپس در حرکتی ریسکی شروع به آموزش عملی « بغل پا » زدن کرد ولی خردمندانه و به دلیل عدم اطمینان از نتیجه کار ابتدا ضربه را می زد و نگاهی به توپ می کرد که به کجا رفت. اگر توپ به طور صحیح به نفر مقابلش می رسید می گفت "ببینید بچه ها این درسته و نمره داره" و بعد از نگاه به توپ های زیادی که به این طرف و آن طرف می رفت می گفت "ببینید اگر این طوری بزنید نمره نداره".
به هرحال آن آموزش « بغل پا » در امتحان ورزش ما چندان تاثیری نداشت و فقط آن زنگ ورزش را تباه کرد اما سال ها بعد آن ترفند هوشمندانه دبیر ورزش برای من مفید و موثر بود چون در اوایل تدریس ArcGIS که پر از نکته و ریزه کاریست اگر در حین تدریس نرم افزار اشتباهی می کردم بعد از تصحیح اشتباه، همراه با تعریف این خاطره به شاگردان می گفتم که "پس ببینید بچه ها اگر در این قسمت از ArcGIS به این صورت عمل کنید درست نیست و نتیجه نمی گیرید و درستش اینطوریه و خلاصه اینکه حواستون باشه در ArcGIS اینجوری « بغل پا » نزنید. 🙃 ( ادامه دارد )
( 10 / 4 / 1400 )
قسمت 17
... از آخرین یادداشت مدرس GIS حدود یک سال می گذرد ( زمزمه خدا را شکرِ بسیاری از مخاطبان ). در یک سال اخیر اتفاقات مختلفی رخ دادکه قطعا مهمترین آنها ماجرای کرونا یا به عبارت دقیق تر انتشار ویروس Covid-19 بود که متاسفانه کماکان این معضل ادامه دارد. همه می دانیم کرونا تاثیر زیادی در سبک زندگی ما در خیلی از زمینه ها خواهد داشت که یکی از آنها توسعه آموزش های غیرحضوری است.
البته مدرس GIS قبل از کرونا هم در زمینه آموزش های غیرحضوری فعالیت هایی را انجام داده بود ولی از ابتدای سال 99 بود که به لطف استفاده بیشتر از پنل های ویژه این کار، در آموزش های غیرحضوری فعال تر شد و حتی علاوه بر دوره های دانشگاه تهران، مدتی است که دوره های فنی و حرفه ای را هم به صورت غیرحضوری برگزار می کند و به نوعی با ادامه رویه مقرر کردن انجام تکلیف در دوره های مختلف، در گستره ای وسیع تر به اذیت و آزار GIS ای جوانان این مرز و بوم می پردازد. 😉
بررسی ویژگی های آموزش های غیرحضوری و مقایسه آن با آموزش های حضوری موضوعی است که در این یادداشت نمی گنجد ولی مدرس GIS از طرفداران آموزش های غیرحضوری است و مزایای آن را بیشتر از معایبش می داند. حتی سال ها پیش در کلاس های حضوری در یک پیشگویی "نوستر اداموس طور" 😉 به شاگردانش می گفت مطمئن باشید روزی فرزندان شما از اینکه شما برای آموزش در کلاسی به صورت حضوری جمع می شدید تعجب خواهند کرد آنچنان که ما درباره فلک کردن در مکتب خانه های قدیم تعجب می کنیم. ولی راستش خودش هم آن موقع فکر می کرد این اتفاق یعنی آموزش های غیرحضوری در ایران حدود 20 الی 30 سال دیگر همه گیر شود ولی کرونا این تغییر را سال ها پیش انداخت.
تدریس و آموزش غیرحضوری برای مدرسین چیزی شبیه با خود حرف زدن است و ندیدن واکنش شاگردان پدیده ای است مدرس آزار. چون یک مدرس با نگاه به چهره شاگردان متوجه فهمیدن مطلب از طرف شاگردان می شود. البته بماند که همیشه بعضی از شاگردان با سرتکان دادن های الکی، وانمود به فهم مطلب می کنند 😉 ولی در کلاس های غیرحضوری دیگر لازم نیست به خود این زحمت را هم بدهند و تمام زحمتشان همان غلتی است که از رختخواب به سمت رایانه یا لپ تاپ شان می زنند و البته خیلی از اوقات آن لپ تاپ است که قبلا به سمت رختخواب شان غلتانده شده و چه بسا بعضی ها هم برای شرکت در کلاس فقط چند دکمه از همان گوشی همراه شان را لمس می کنند که در واقع جزئی از بدنشان است. 🙃
مدرس GIS در دوره های غیرحضوری اش هم برای حفظ شادابی و انرژی کلاس، شوخی های البته بی مزه و "کلاس افکن" خود را هم انجام می دهد ولی از مزایای آموزش غیرحضوری این است که می تواند تصور کند آن طرف همه خندان هستند و البته همیشه تعدادی از شاگردان خوش مرام هستند که الکی هم که شده لبخند و اشکخند ( 😂 ) می فرستند تا انرژی و روحیه مدرس دوره حفظ شود. ( ادامه دارد )
( 10 / 8 / 1399 )
قسمت 16
... سوار می شوم و متعجب از صندلی های خالی BRT در جایی کنار پنجره می نشینم و با وجدانی آسوده از سهم کمتر در آلودگی هوای این شهر مشغول افکار GIS ای و غیر GIS ای می شوم . ازدحام اتوبوس ایستگاه به ایستگاه بیشتر می شود و پیاده و سوار شدن سخت تر . بسیارند مسافرانی که شاید آنها هم به امر وجدان و از سر اختیار و شاید هم به اجبار به اتوموبیل هایشان مرخصی داده اند و برای فرار از ترافیک ناگزیرِ استفاده از تاکسی به BRT رو آورده اند. به هر دلیل که باشد می تواند باعث عادت خوبی شود ولی ذهنم درگیر آن مسئله بی احترامی به شان انسانی مسافران می شود که به دلیل این ازدحام به آنها تحمیل می شود سعی می کنم به عاملان و دلایل این کاستی ها فکر نکنم اما نمی شود. به مقصد می رسم جای شکرش باقیست که اینجا معمولا تعداد زیادی از مسافران پیاده می شوند . در ادامه راه می خواهم فقط به کارم تمرکز کنم ولی رهایم نمی کند این فکر که شأن ارجح است یا وجدان ؟! ( ادامه دارد )
( 20 / 8 / 1398 )
قسمت ۱۵
... برگه را با بی حوصلگی به سمتی پرت کرد و رفت سراغ گوشی و با سرعت مشغول انگشت کِشی روی صفحه یا در اصل مرور کانال ها شد و بعد نگاهش به فلش همکارش افتاد که روی میز بود. همکارش در واحد GIS آن شرکت مشغول بود ولی او در چندمین تجربه شغلی اش، در واحدی دیگر مسئول تکمیل فرم های مختلف بود کاری که برای رسیدن به وقتِ پایانِ انجامش در هر روز ، بارها و بارها ساعت را چک می کرد. او هم در حد خیلی مختصر با GIS آشنا بود چون در یکی از واحدهای درسی اش در دانشگاه چیزهایی در مورد GIS گفته بودند البته فقط به صورت تئوری و بدون کار با نرم افزار !
چند وقت بود که در فکر یادگیری ArcGIS بود ولی در همان نصبِ نرم افزار مانده بود. صبح آن روز همکارش گفته بود "این نسخه ArcGIS 10.5 که تو فلش هستش نصبش خیلی راحته و با راهنمای نصبش دیگه حتما می تونی این یکی رو خودت نصب کنی."
راهنما را خواند و نصب را انجام داد و در کمال ناباوری توانست ArcMAP را بدون مشکل باز کند. خوشحال از خودکفایی در زمینه نصب افزار و با دعوت به یک فنجان نسکافه ، همکار را در موقعیت آموزش اصول اولیه کار با ArcMAP قرار داد.
" از این قسمت می تونی لایه ها یا نقشه ها را اضافه کنی و اینجوری می تونی رنگ لایه ها را عوض کنی و می تونی اینطوری اسم استان ها رو ببینی. از اینجا هم می تونی اطلاعات هر استان رو هم روی نقشه و هم در جدول اطلاعاتش ببینی."
آموزش های همکارش حدود نیم ساعت طول کشید. همکار رفت و او ماند و نرم افزار. خودش مشغول کار با برنامه شد سعی کرد همان کارها را انجام دهد و سراغ قسمت های ناشناخته برنامه هم رفت و چند کلیک شگفت انگیز و امیدبخش هم در محیط برنامه انجام داد. ناگهان به خود آمد و دید آخر وقت شده و بدون اینکه متوجه شود حدود ۲ ساعت مشغول کار با برنامه بوده است.
در راهِ برگشت به خانه به موضوع انتقال به واحد GIS شرکت و به گزینه های مختلف برای افزایش توانایی در زمینه GIS فکر کرد. چون احساس کرد کار با این برنامه خیلی جذاب بوده است. تعدادی از کانال های GIS ای را هم مرور کرد و در همین حین ، متن یکی از کانال ها را دید که یک مدرس GIS در انتهای آخرین یادداشت اش نوشته بود که " چگونه بدانند که این همان عشق گمشده شغلی شان است که به آن علاقه ها خواهند داشت "
مطمئن بود که پاسخ این سوال را امروز متوجه شده است چون وقتی مشغول کار با برنامه بود اصلا گذشت زمان را حس نکرد و بر خلاف روزهای دیگر ، حتی به ساعت نگاهی هم نکرده بود. امروز فهمیده بود وقتی آدم به کاری علاقه داشته باشد گذشت زمان را حس نخواهد کرد و این می تواند بهترین معیار برای تشخیصِ علاقه داشتن یا نداشتن به یک کار باشد. ادامه دارد
( ۳۱ / ۴ / ۱۳۹۷ )
قسمت ۱۴
... معمولا چهارسال رشته ای را می خوانند و چهل سال اسیر آن رشته می مانند آن هم رشته هایی که بنا به اعترافِ بی شکنجهِ تعداد زیادی از دانشجویانِ شرکت کننده در دوره ها، معمولا با چشمانی بسته، مشورت هایی ناقص و با آگاهی در حد اینکه انتخابِ رفیق یا دخترخاله چه بوده، انتخاب می شوند و در نهایت و طی یک دورانِ دانشجوییِ سرد و بی عاطفه نسبت به رشته، سرانجام دانشگاه به پایان می رسد یا در اصل دانشگاه چیان به پایان می رسانندَش ولی در اقدامی حیرت زا معمولا همان ناعلاقمندان می خواهند با همان رشتهِ ناخواسته شاغل شوند و حتی تا مدتی طولانی در حدِ تا آخر عمر، منتظر یک فرصتِ مناسبِ شغلی در همان زمینه می مانند. چرا، چون فقط چهارسال از عمرشان را تحتِ آن عنوان دانشگاهی گذرانده اند و هزینه ها کرده اند و می خواهند هر طور شده عمر و هزینهِ صرف شده را جبران کنند غافل از آنکه با این طرز فکر این هدررفتِ عمر و هزینه کماکان ادامه خواهد داشت. بگذریم از نظامِ معیوبِ آموزشی که مقصر اصلی این ماجراست ولی در پیشگاهِ وجدانی بیدار و در شرایط امروزی که به لطف گوگل، جستجو و کسب شناخت در یک زمینهِ جدید از آسان ترین کارهاست قطعا همان دانشجوها هم اقرار خواهند کرد که از یک جایی به بعد دیگر خودشان مسئول ادامه یا تغییرِ مسیر هستند. گاهی برای از نو شروع کردن می توان تصور کرد سالهای دانشگاه در جایی مثل زندان گذشته است یعنی چند سالِ برباد رفته و برای شروعی مجدد این بار به مهارت و توانایی ها توجه کرد. ولی دانشجویان این روزگار یا در اصل این دانشجویانِ اغلب شب نگار، در چه مهارت دارند ؟ در آنچه که در آن استعداد دارند. در چه استعداد دارند؟ شناختش برای همه سخت است ولی از داشتن حواس جمع در حین کار با ArcGIS که سخت تر نیست. بی گمان صرف حتی یک سال برای خود استعدادیابی، برای انتخاب یک مورد مناسبِ کاری، می تواند بسیار مفید باشد که حتی منجر به ایجاد شغلی شود که مبنای آن دل است و علاقه. ولی این دلمداران چگونه بدانند که این همان عشقِ گمشدهِ شغلی شان است که به آن علاقه خواهند داشت ... ( ادامه دارد )
( ۳۱ / ۲ / ۱۳۹۷ )
قسمت ۱۳
... پدر با نگاهی همراه با تاسف از هدررفت عمر، بیل را از پسر گرفت و گفت پسرجان اینجوری بیل نمی زنند و پسر در حین تماشای کار پدر در حالی که مطمئن نبود از بلدنبودن بیل زنی خوشحال باشد یا ناراحت با خودش گفت شاید اگر به جای این همه حریم زنی ( Buffer ) در ArcGIS ، در باغچه روبروی کارگاه GIS کمی بیل زنی می کردی هم برای اون باغچه بهتر بود و هم الان از نظر پدر انسان مفیدتری بودی. ساختمان نوساز برای تعطیلات آخر هفته در فراهان تازه آماده شده بود و قرار بود چیزی شبیه یک باغ کوچک در حیاط آن ایجاد شود. نوروزی متفاوت با کارهایی متفاوت. دریغ از یک چپ کلیک یا راست کلیک. فقط بیل بود و خاک ، آب و هوایی پاک ، عرقی روان و البته بادی وزان. جایی دور از تهران که خبری از اینترنت هم نبود و راحت می شد به کارهای حتی دو سال قبل و برنامه های دو سال بعد هم فکر کرد. در طی دوازده سیزده شب نوروزی ، با زل زدن به آسمان پرستاره فراهان ، مدرس GIS ناشی در بیل زنی، به دوره های رایگان اش در فنی و حرفه ای هم فکر کرد که به پنجاه و پنجمین دوره رسیده بود و در راستای به روزرسانی های مداوم در دوره هایش سعی کرد حتی به جای جمله عادت شده "سیستم ها شبکه می شه " عبارتی جدید پیدا کند تا در دوره های سال ۹۷ استفاده کند. به ایده ها و برنامه های متعددش درباره ادامه دوره های غیرحضوری یا فیلمدوره ها فکر کرد که از اواخر آذر ۹۶ شروع شده و به تجربه برگزاری سه فیلمدوره رسیده بود و به دلیل قطع ادامه همکاری، به نوعی جایگزین دوره های آزاد GIS مقدماتی و پیشرفته شده بود که بیست و هفتمین و آخرین دوره آن در آبان ۹۶ در نمایندگی انقلاب مجتمع فنی تهران برگزار شد. حتی به این هم فکر کرد که برای رفاه حال شاگردان روشی موثرتر از روش فعلی یعنی لزوم انجام تکلیف را کشف یا اختراع کند ولی هربار دقیقا در همین لحظه فورا و بدون نتیجه خوابش برد. به هرحال دور بودن حدودا دو هفته ای مدرس GIS از شرایط عادی کار باعث شد با وجود برخی سختی ها به ویژه در بخش بیل و کلنگ زنی، حس و حال و آرامشی را تجربه کند که تکرار آن قطعا " ارزشش را دارد " ( ادامه دارد )
( ۱۵ / ۱ / ۹۷ )
قسمت ۱۲
... وجود و تکرار اعداد عزیز در تاریخ بعضی از روزها ، می تونه اونقدر جالب و جذاب باشه که انگیزه بخش انجام ، شروع یا ادامه بعضی از کارها در این تاریخ ها باشه و برای من ۹ / ۶ / ۹۶ یکی از اون تاریخ هاست و همین موضوع انگیزه ای شد که بعد از مدت ها امروز و در این تاریخ ، این یادداشت ها رو ادامه بدم. چون ۹ و ۶ اعدادی هستند که اونا رو دوست دارم و البته این دوست داشتن ارتباطی به کری های فوتبالی عددی بین سرخابی ها نداره و از همین تریبون هرگونه ارتباط با این مسائل تکذیب می شه. روزهای بین قسمت قبلی یادداشت ها تا امروز ، با برگزاری دوره های متعدد در سازمان سپری شد. بعد از اون دوره GIS شماره ۴۴ که در قسمت قبلی قرار بود شروع کنم دوره های ۴۵ و ۴۶ هم برگزار شدند و دوره های ۴۷ و ۴۸ هم به نیمه رسیدند و البته دوره ۲۶ مجتمع فنی هم به سرانجام رسید. ( با این اعداد و ارقامی که نوشتم، یادداشتم رسما شبیه گزارش های آماری شد که فکر کنم یک سری از خوانندگان رو فراری بده ) . برگزاری دوره های زیاد و تکرار مداوم مطالب برای هر مدرسی می تونه خسته کننده باشه و اون رو دچار دوره زدگی کنه ولی هر جا علاقه باشه انگیزه و انرژی هم حتما هست و از طرفی وسیع بودن زمینه های استفاده از GIS ( نشد که این جمله کلیشه ای رو ننویسم ) باعث شده که با وجود تدریس چندباره نرم افزار مربوطه یعنی ArcGIS گرامی ، هنوز هم خیلی از قسمت های این نرم افزار برای خود من تازگی داشته باشه و به لطف همون وسعت زیاد ،خوشبختانه همیشه چیزی برای اضافه کردن به مباحث هست که تدریس اون انرژی بخش و هیجان انگیز باشه. ادامه دارد
( ۹ / ۶ / ۹۶ )
--------------------
قسمت ۱۱
... در ۱۰ قسمت قبلی و در قالب یک گذشته نویسی مروری بر نحوه شکل گیری کارگاه GIS انجام شد ولی از این قسمت به بعد قصد دارم به حال نویسی بپردازم و البته در صورت لزوم گاهی یادی از خاطرات گذشته هم داشته باشم. شنبه بعدی آخرین جلسه دوره خواهران هستش دوره ای که قرار نبود تشکیل بشه چون به خاطر ماه مبارک رمضان و ایام امتحانات دانشگاه ها و با وجود اطلاع رسانی های مشابه دوره های قبل ، در روز اولش فقط ۶ نفر در کلاس حضور داشتند ولی با اطلاع رسانی های اختصاصی خانم ها به دوستان و آشنایان در کمال ناباوری تعداد کارآموزان به ۱۴ نفر استاندارد رسید و من هم در موقعیتی مشکوک به رودربایستی این دوره رو هم شروع کردم ولی به لطف بی خیالی آقایون در وضعیتی دقیقا مشابه دوره برادران به حدنصاب نرسید و برای من فرصتی اندک برای رسیدگی به امورجانبی کارگاه فراهم شد ادامه دارد
( ۳۱ / ۳ / ۹۶ )
قسمت ۱۰
... با وجود اون توضیحات اجباری مشتاقانه، خیلی از مسئولان و حتی همکاران در موفقیت دوره GIS با یک استاندارد آموزشی ۵۰ ساعته تردید داشتند چون در اون سال ها دوره های سازمان فنی و حرفه ای با حداقل زمان ۲ ماه برگزار می شد اون هم به صورت ۵ روز در هفته یعنی شنبه تا چهارشنبه و اگه قرار بود دوره GIS هم به این صورت برگزار بشه کلا دو هفته بیشتر طول نمی کشید و به قولی دوره شروع نشده تموم می شد و تصور خیلی ها این بود که بعد از چند دوره برگزاری به دلیل عدم وجود متقاضی ، دیگه نیازی به برگزاری دوره های بعدی نخواهد بود ولی به هرحال در اول دی ماه سال ۹۰ وسایل به سالن آزمون نقشه کشی مرکز منتقل شد و اطلاعیه هایی هم به دانشگاه های نزدیک مثل تهران جنوب فرستاده شد و من همزمان با آماده سازی رایانه ها از نظر نصب ویندوز و نصب برنامه ها و ... هر روز مشغول ایجاد تغییر در اتاق یا دفتری بودم که به دلیل سال ها عدم استفاده تقریبا شبیه انباری شده بود هرچند اوضاع سالن هم بهتر از اون دفتر نبود. راستش هنوز هم گاهی به عکس هایی از وضعیت بد اون روزهای دفتر و سالن نگاهی می کنم تا انگیزه ای باشه برای ایجاد تغییرهای سخت بعدی. خلاصه در عرض ۱۰ روز کارگاه برای برگزاری اولین دوره GIS آماده شد و با به حدنصاب رسیدن تعداد ثبت نام کنندگان، کارگاه GIS رسما فعالیت خودش رو از تاریخ ۱۰ / ۱۰ / ۹۰ شروع کرد
( ۲ / ۲ / ۹۶ )
قسمت ۹
... شرایط فراهم نبود اما ناامید نبودم. در مرکز فضای خالی نبود ولی در گوشه ای از محوطه مرکز سالنی بود که در سال های قبل، محل برگزاری دوره های نقشه کشی بود و در اون تعداد زیادی میز نقشه کشی قدیمی قرار داشت و در اون روزها تبدیل به محل برگزاری آزمون های نقشه کشی شده بود که در طی چند روز از هر ماه در اونجا آزمون برگزار می شد و به هرحال این سالن برای شروع کار بهتر از هیچی بود ولی هنوز مشکل نبود رایانه و میز رایانه باقی بود. از طرفی علیرغم نظر مساعد رئیس جدید مرکز ، متقاعد کردن مسئولین اداره کل برای خرید تجهیزات خیلی مشکل بود دلیل اصلی هم که طبق معمول نبود بودجه اعلام می شد و البته با مقصر جدیدی به نام تحریم ها. ولی چند تغییر مدیریتی در اداره کل شرایط رو عوض کرد و نامه نگاری های من مجددا شروع شد و پیگیری های مجدد و البته کمک رئیس مرکز منجر به کسب اطلاع به موقع از وجود تعدادی رایانه جدید در یک مرکز دیگه شد که بلافاصله و قبل از تصاحب واحدهای دیگه و به تعبیری با یک خوش شانسی اداری اون رایانه ها به مرکزمون منتقل شد فقط مونده بود میزهای رایانه که بعید بود حالا حالاها اتفاقی در مورد خریدشون بیفته. این شد که با گشتی در مرکز خودمون، تعدادی میز از سلف سرویس سابق مرکز یافت شد و بدین صورت رایانه ها و میز رایانه ها هم برای انتقال به اون سالن آزمون نقشه کشی فراهم شدن و بدین ترتیب و با جدی شدن موضوع راه اندازی یک کارگاه و دوره جدید در مرکز من مجبور شدم هر روز برای یکی از همکاران رشته های دیگه مفهوم اصطلاح GIS رو توضیح بدم البته یک اجبار با اشتیاق.
( ۱۵ / ۱ / ۹۶ )
قسمت ۸
... ولی همون واحد اختیاری در چارت درسی مدیریت شهری دانشگاه تهران تبدیل به اصلی ترین واحد درسی من شد و به نوعی باعث تغییر مسیر زندگی من شد چون در اون روزها یعنی بعد از قبولی در مدیریت شهری دانشگاه تهران، در فکر خروج از سازمان فنی و حرفه ای بودم که اصلی ترین دلیلش بی علاقگی رو به افزایش من به رشته الکترونیک بود که اون موقع در سازمان تدریس می کردم ولی در شرایطی که در حال سبک و سنگین کردن این تصمیم بودم و همزمان با شروع ترم تحصیلی کم واحد من در دانشگاه تهران ، در یک دوره GIS مقدماتی و یک دوره GIS پیشرفته شرکت کردم که در مرکز پژوهش های سازمان فنی و حرفه ای در کرج برگزار می شد تا هم زودتر با اون واحد درسی GIS آشنا بشم و هم اگر شد به جای الکترونیک ، این رشته یا در اصل نرم افزار مرتبط با این رشته رو در سازمان تدریس کنم. بنابراین بعد از دوره کرج بود که تلاش های من برای برگزاری این دوره در سازمان فنی و حرفه ای شروع شد ولی با توجه به شرایط اون دوران احتمال وقوع این موضوع خیلی سخت و بعید به نظر می رسید چون در مرکز فنی و حرفه ای ما حتی شرط های اولیه برگزاری یک دوره نرم افزاری یعنی وجود یک فضای خالی و تعدادی رایانه هم فراهم نبود.
( ۲۹ / ۱۲ / ۹۵ )
قسمت ۷
... به لطف رتبه خیلی خوب کسب شده امکان انتخاب چند گزینه وجود داشت : مدیریت اجرایی تهران البته با شانس قبولی کم ، مدیریت اجرایی شهید بهشتی ، مدیریت شهری تهران و مدیریت شهری علامه. ولی دلایل ذکر شده قبلی و از همه مهم تر وسوسه تحصیل در دانشگاه تهران باعث شد که با وجود مزایایی برای گزینه های دیگه در نهایت تصمیم من ، انتخاب مدیریت شهری دانشگاه تهران باشه خلاصه در اردیبهشت انتخاب رشته انجام شد و در تیرماه آزمون های پایان ترم اول علامه با نمراتی خوب سپری شد و در شهریور با جواب قطعی ارشد مجدد مشخص شد که یکی از علاقمندترین دانشجویان مدیریت شهری علامه ، دانشگاه تهرانی شده. انتقالی که از نظر اون استاد برجسته علامه چندان به صلاح نبود چون بعد از شناخت حاصل از یک ترم شاگردی و حتی مشاهده فعالیت نسبتا زیاد من تو اون وبلاگ و سایت از علاقه زیاد من به مدیریت شهری با خبر بودند و معتقد بودند در دانشگاه تهران اونجور که باید استاد متخصص در زمینه مدیریت شهری وجود نداره ولی راستش با طرز فکر اون روزهای من، اسم و رسم دانشگاه تهران و تحصیل در دانشکده زیبای مدیریت در جنب پل گیشا چیزی نبود که بشه به راحتی از اون گذشت. به هر حال ثبت نام انجام شد و واحدهای پاس شده در علامه لحاظ شد ولی بر خلاف انتظار به من اجازه انتخاب واحد جایگزین از واحدهای بعدی چارت درسی داده نشد چون با توجه به این که در ورودی ما تعداد نفرات فقط ۷ نفر بود بنابراین برای حفظ ترتیب برنامه در نظر گرفته شده برای ورودی ما ، باید واحدها را طبق نظر دانشگاه انتخاب می کردیم یعنی در واقع در همه ترم ها انتصاب واحد بود تا انتخاب واحد. این شد که تعداد واحدهای من در ترم اول تهران خیلی کم شد ولی در چارت دروس مدیریت شهری دانشگاه تهران وجود یک واحد درسی اختیاری برای ترم های بعد جلب توجه می کرد واحدی که در علامه به دلیل محدودیت در سایت رایانه به جای اون ، واحد اختیاری دیگه ای ارائه می شد ولی در تهران مشکلی در ارائه این واحد نبود و عنوان اون واحد اختیاری، اصول سیستم اطلاعات جغرافیایی ( GIS ) بود.
( ۲۰ / ۱۲ / ۹۵ )
قسمت ۶
... قبلا هم تجربه ارسال مطلب در وبلاگم برای کارگاه الکترونیک سازمان فنی و حرفه ای رو داشتم حتی قصد داشتم بعدها برای کارگاهم یک سایت هم راه اندازی کنم ولی ارسال اولین مطلب در وبلاگ مدیریت شهری دانشگاه علامه حس دیگه ای داشت وبلاگی که قبلا یعنی بعد از اعلام نتایج کنکور ارشد اول ، باعث آشنایی بیشتر من با رشته مدیریت شهری شده بود. در واقع این وبلاگ میراث فعالیت مشترک دانشجویان قبلی بود و من هم حالا یکی از نویسندگان و ارسال کنندگان مطلب در اون وبلاگ بودم. اتفاقا همین وبلاگ باعث آشنایی من با یکی از بهترین دانش آموختگان اون رشته هم شد که حتی منجر به همکاری من با سایت مرجع مدیریت شهری شد که توسط اون شخص طراحی شده بود به هر حال فعالیت روز افزون من در اون وبلاگ و همکاری با اون سایت و البته تاثیر اون استاد باسواد در زمینه مدیریت شهری که در قسمت قبل اشاره شد باعث افزایش علاقه من به رشته مدیریت شهری شد و به دلیل همین تجربه هست که در خیلی از دوره هام به شاگردها پیشنهاد می کنم که یک وبلاگ ، سایت یا محیط هایی شبیه به اینها رو داشته باشن تا بتونن مطالبی رو در ارتباط با رشته تحصیلی ، زمینه شغلی یا حتی تخصص های دیگرشون منتشر کنند چون بدیهی هست که برای به روز بودن یک وبلاگ یا سایت باید به طور مستمر مطالبی منتشر بشه و این یعنی تفکر و اندیشه مستمر در مورد موضوعات رشته تحصیلی یا زمینه شغلی که قطعا باعث ایجاد علاقه و انگیزه بیشتر خواهد شد. روزها گذشت و کارنامه کنکور ارشد مجدد در اردیبهشت ماه منتشر شد و نتیجه شد یک رتبه خیلی خوب و یک تردید شدید در بین یک دو راهی ؛ انتخاب ادامه مدیریت شهری علامه یا انتخاب مدیریت شهری دانشگاه تهران و انتخاب یکی از این راه ها بود که باعث شد بعدها من یک مدرس GIS بشم.
( ۹ / ۱۲ / ۹۵ )
قسمت ۵
... در یکی از آخرین روزهای بهمن ماه اون سال در آخرین و بهترین کنکور زندگیم در دانشگاه امیرکبیر شرکت کردم و بعد با خیالی راحت رفتم سراغ کلاس های ارشد علامه که چند وقتی بود شروع شده بود. اون وقتا دانشکده مدیریت علامه در خیابان توانیر بود. دانشکده ای که بیشتر شبیه یک دبیرستان بزرگ بود که البته چند سال بعد اون دانشکده به دانشگاه اصلی علامه در دهکده المپیک منتقل شد. خیلی از کلاس های ارشد شیرین و جذاب بودند با اساتیدی غالبا با سواد که منجر به بحث ها و تحلیل های جالبی در مورد مسائل مختلف شهری می شد البته متاسفانه خیلی از دانشجویان مدیریت شهری به این رشته علاقه ای نداشتند چون خیلی از اونا هم مثل من به جای قبولی در مدیریت اجرایی ، بنا به رتبه در مدیریت شهری قبول شده بودند ولی در مورد من عامل اصلی که باعث شد من به مدیریت شهری علاقمند بشم وجود یک استاد بسیار با سواد در حوزه مدیریت شهری بود استادی که در صحبت و کلامشون تخصص و تسلط ملموس بود و در وجود اون استاد به راحتی توانایی ناشی از صاحب علم و دانش بودن درک می شد . فکر می کنم دلیل علاقه خیلی ها به درس یا رشته ای خاص، علاقه به استاد یا روش تدریس اون استاد ، دبیر یا معلم هستش و اتفاقا این موضوع یکی از دلایلی بود که من بعدها به GIS علاقمند شدم چون در سال های قبلی تحصیل ، معلم خوبی داشتیم که جغرافیا رو خیلی قشنگ و شیرین درس می داد و همون معلم باعث علاقه من به جغرافیا شد طوری که من همیشه یک نقشه جدید زیر شیشه میزم یا روی دیوار داشته باشم و حالا هم هر روز سروکارم با نقشه های رنگارنگ GIS ای باشه. البته برای اینکه مدرس GIS بشم دلایل دیگه ای هم وجود داشت و اتفاقات دیگه ای هم پیش اومد که در قسمت های بعدی ذکر یا در اصل نوشته خواهد شد.
( ۳۰ / ۱۱ / ۹۵ )
قسمت ۴
... البته دلیل مهم دیگه برای ثبت نام مجدد در کنکور کارشناسی ارشد این بود که قبولی من در ارشد مدیریت شهری علامه به صورت آموزش محور بود یعنی حالتی که امکان دریافت مدرک کارشناسی ارشد بدون انجام پایان نامه هم وجود داشت. کسانی که تجربه دردسرهای انجام پایان نامه رو دارند می دونند اگر هدف صرفا دریافت مدرک باشه این ویژگی چقدر می تونه شیرین و جذاب باشه ولی من تو اون دوران به مقطع دکترا هم فکر می کردم و تصورم این بود که عدم انجام پایان نامه ، تاثیر منفی برای قبولی در مقطع دکترا خواهد داشت که البته این تصور خیلی هم اشتباه نبود ولی بعضی ها هم می گفتند امکانش هست که کسی با ارائه مقاله و ... این مورد رو جبران کنه و بتونه در مقطع دکترا هم حضور داشته باشه. به هر حال مجموعه عواملی مثل دلخواه نبودن رشته و دانشگاه ، آموزش محور بودن و ورودی ترم بهمن بودن باعث شد که در ترم پاییز که من کلاس و واحدی در دانشگاه نداشتم کم و بیش مشغول مطالعه مجدد دروس کنکور ارشد اجرایی باشم پس دوباره در هر فرصتی که پیش میومد می رفتم کتابخونه محله البته همراه با شغل تدریس الکترونیک در سازمان فنی و حرفه ای و یک شغل آزاد که عصرها درگیرش بودم. تجربه مجدد خیلی چیزا اصلا جالب نبود مثل همون کتابخونه ، همون میزها و همون درس ها و همون کتاب ها ولی یک کتاب نسبتا قطوری در مورد درس تئوری های مدیریت داشتم که قرار بود در هر جلسه علاوه بر درس های دیگه بخشی از اون رو بخونم ولی برای اینکه همه کتاب های برنامه اون روز در کیف جا بشوند و از طرفی برای اینکه زیاد بودن مطالب اون کتاب زیاد به چشمم نیاد اون کتاب قطور رو در بخش های ۳۰ الی ۴۰ برگی تیکه تیکه کردم. اون کتاب تیکه تیکه شد ولی الان از بین تمام کتاب های رنگارنگ اون دوران هنوز فقط همون کتاب تئوری های مدیریت تیکه تیکه در بین کتاب های GIS من دیده می شه.
( ۱۷ / ۱۱ / ۹۵ )
قسمت ۳
مجموعه مدیریت اجرایی شامل سه گرایش MBA ، مدیریت اجرایی و مدیریت شهری بود و من علاقمند به مدیریت اجرایی ولی با توجه به شرایط شغلی فرصت مطالعه چندان زیاد نبود و از طرفی تعداد زیاد قهرکننده ها از رشته قبلی باعث رقابت شدید و سخت شدن شرایط برای قبولی شده بود ولی در عوض انگیزه بالا بود و این انگیزه امکان تحمل روزهای متمادی مطالعه روی میزهای چوبی ناراحت کتابخونه را فراهم کرد. یادش بخیر در بین دروس آزمون هیچ کدوم به شیرینی GMAT نبود البته درس تئوری های مدیریت هم جذابیت های خودش را داشت بخصوص برای یک دانش آموخته فنی و مهندسی. به هرحال نتیجه شد قبولی در مدیریت شهری دانشگاه علامه آن هم شبانه و ورودی ترم بهمن یعنی توان رتبه به قبولی در مدیریت اجرایی دانشگاه تهران یا حتی دانشگاه شهید بهشتی نرسید. در دانشگاه علامه ثبت نام کردم که البته در علوم انسانی و مدیریت از دانشگاه های معتبر محسوب می شه. در مقاطعی از زندگی هر انسانی گاهی هدف هایی مهم می شه و چیزهایی موفقیت محسوب می شه که وقتی بعدها به اونا فکر می کنه شک می کنه که آیا واقعا خودش بوده که به این چیزا فکر می کرده یا نه. تو اون روزها من موفقیت رو فقط قبولی در دانشگاه تهران می دونستم تا در به اصطلاح بهترین و معتبرترین دانشگاه کشور با اصول و علم مدیریت آشنا شوم ( توهم چه انگیزه ها که ایجاد نمی کنه ) و این شد که با توجه به قوانین کنکور مجددا در کنکور کارشناسی ارشد ثبت نام کردم تا دوباره برای رسیدن به هدفم تلاش کنم یعنی قبولی در مدیریت اجرایی دانشگاه تهران. هدفی که باعث شد بعدها من یک مدرس GIS بشم.
( ۲۸ / ۱۰ / ۹۵ )
قسمت ۲
شاید عجیب باشه ولی من تدریس در سازمان آموزش فنی و حرفه ای رو با رشته الکترونیک شروع کردم چون با مدرک تحصیلی این رشته در سازمان استخدام شدم ولی بعد از مدتی به فکر ادامه تحصیل افتادم ولی نه در رشته الکترونیک بلکه در رشته مدیریت. لازم به ذکره که من از همون ابتدا هم و با توجه به روحیاتم تدریس رو با علاقه انجام می دادم ولی چون در واقع شیفته الکترونیک نبودم و از طرفی چون در آن دوران فکر می کردم برای پیشرفت شغلی بهتره وارد سلسله مراتب اداری سازمان بشم و چه بهتر که با اصول مدیریت در یک سازمان آشنا باشم که البته آینده نشون داد که این فکر چقدر خام بود. به هر حال من هم مثل خیلی از افرادی که از رشته خودشون قهر کرده بودند رفتم سراغ رشته مدیریت اجرایی.
( ۱۴ / ۱۰ / ۹۵ )
قسمت ۱
فقط چند دقیقه به شروع اولین کلاسم باقی مونده بود و من با عجله در برگه ای تیتر مطالب اصلی رو نوشتم و چندبار هم ترتیب مطالب رو تغییر دادم تا به خیال خودم بهتر بشه . در ابتدا برنامه و روش تدریس در دوره را توضیح دادم . اول جلسه چیزی شبیه معارفه شد و بعد شروع به تدریس یا در اصل سخنرانی کردم چون بعدها فهمیدم وقتی در تدریس مشارکت شاگردها نباشه در اصل سخنرانی هستش نه تدریس ولی شاگردان بی خبر از این نکته و شاید بنا به عادت کلاس های دیگه ، خوشحال و راضی از توضیح کامل مطالب رفتند و این شد اولین جلسه تدریس من در سازمان آموزش فنی و حرفه ای ولی در رشته ای غیر از GIS.
( ۱۱ / ۱۰ / ۹۵ )